سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو


Click to view original
نیمه شب چشم بر چشمان غروب کرده ات دوختم ویک رویای برباد رفته طلوع کرد.


با رنگ  سرد حسرت  جای خالی ات را بر ذره ذره کالبد ثانیه های بی جانم نقاشی کردم .

نیمه شبم ...مهمان دلضربه های نبودنت و ندیدنت شد.

 

چندین بارنامت را با سکوت ِ عمیق لبهایم فریاد کردم.

بابا... بابا ... بابا ...! کاش در غریبی  این روزها ..ریسمان  آسمان را نمی گرفتی


چه وسعتی دارد این فاصله های  کبود !

چه سراب  شوریده ای نهفته در هر لحظه از عبور ! 

چه بی تعبیر حسرت  نگاهم در امتداد جاده ی انتظار می دود بی آنکه نشانی از تو بیابد ! 

چه ساده کرور کرور به یغما میرود هستی ام ! 

چه غمگینانه رها می شوم دردستان  تنهایی ! 

چه سوگوارانه لحظات  ملتهب تب دار در پی سقوطند ! 

چه شکسته و خاموش در انزوای خویشم ! 

چه سخت تمام  خویش را در حصار  دلتنگی گم کرده ام ! 





کجایی پدر..... دلتنگتم....... ..